دسته: وقف در قرآن
شبکه معنایی وقف در قرآن کریم
در قرآن کریم آیهای نیست که در آن واژه «وقف» به معنای مصطلح آمده باشد. لیکن در شماری از آیات، عناوین، کلمات و واژههایی به کار رفته که همسو با این سنت حسنه است و جهتدهی کلی آنان سفارش و توصیه به اعمال خیر، نیکی و احسان است و از این رو میتوان آنها را در زمرهی آیات دعوت کننده به وقف دانست؛ چنان که در روایاتِ وارد ذیل این قبیل آیات و سخنان فقیهان و مفسران به این امر تصریح شده است.
واژه های «صدقه»، «انفاق»، «خیر»، «احسان»، «برّ» و «باقیاتالصالحات» برخی از واژگانیاند که کاربرد آنها در برخی آیات با وقف انطباق دارد و یکی از مصادیق روشن آنها «سنت حسنهی وقف» است، زیرا وقف از بهترین نیکیها و احسانها و تنها صدقهی جاریهای است که پایدار میماند و با مصرف یکبار آن از بین نخواهد رفت و بعد از فوت واقف نیز ثواب و خوبیهای آن تمام نمیشود و مستمر و باقی خواهد ماند.
اخلاقشناسی وقف در قرآن کریم
ایازی (۱) تحت عنوان «شبکهی معنایی وقف در قرآن» در تلاش بوده است که شبکهی معنایی وقف در قرآن کریم را تبیین کند که به دلیل اهمیت این بحث به طور خلاصه به آن اشاره میشود. بدیهی است که در هر زمینه و برای تکمیل این شبکهی معنایی، مواردی نیز به آن اضافه شده و گسترش یافته است. ایازی در این زمینه میگوید: «شبکهی معنایی واژههای وقف و مصادیق آنها حاکی از آن است که این کتاب الهی یک مجموعه از ارزشهای اخلاقی را آورده است که با قرار گرفتن در یک نظام یا شبکهی خاص قرآنی در ارتباط با سایر کلمات، توان ایدهای نظاممند از وقف را فراهم میسازد.»
آنچه که در شبکهی معنایی مورد توجه قرار گرفته است دو رویکرد مهمی است که مبتنی بر «ارزشها» و «مصادیق» است. قرآن کریم، ارزشهای وقف یا صدقات را تبیین و در همین زمینه به مصادیق آنها نیز اشاره کرده است. بنابراین، میتوان در این زمینه به مفهوم «اخلاقشناسی وقف در قرآن کریم» اشاره کرد.
اخلاقشناسی، بر شناخت ارزشهای اخلاقی متکی است که میتواند از جنبههای فلسفی، دینی، فرهنگی و اجتماعی مطالعه و بررسی شود.
قرآن کریم، با طرح ارزشهای الهی، نوعی از اخلاق اسلامی را ترسیم کرده است. ارزشهای مزبور را میتوان با رویکرد «اخلاقشناسی اسلامی» بررسی کرد و اصول آن را به دست آورد.
اخلاقشناسی اسلامی، از این جهت نیز اهمیت دارد که شبکهای از مبانی ارزشی را مطرح میکند. این شبکهی مفهومی ارزشی تداعیکنندهی وابستگی و همبستگی مفاهیم مختلفی است که به نوعی با همدیگر در ارتباط بوده و جهانبینی خاصی را مطرح میکند.
مبانی ارزشی و اخلاق اسلامی در حوزهی «وقف» که میتوان از قرآن کریم به دست آورد در دو بخش گنجانده میشوند:
اول: مبانی ارزشی ایجابی
و دوم: مبانی ارزشی سلبی
که هر کدام دارای مفاهیم خاصی بوده که اجمالاً توضیح داده میشوند.
اول: مبانی ارزشی ایجابی قرآن در مورد وقف
مبانی اخلاقی ارزشی ایجابی قرآن در مورد وقف به نوعی بیانکنندهی بایدهای مربوط به وقف و واقفان است. گرچه قرآن کریم از کلمه «وقف» استفاده نکرده است، اما مفاهیم پیرامونی وقف، همانگونه که گفته شد، در قرآن کریم بسیار استفاده شده است. بایدهای مزبور، در این زمینه، عمدتاً بایدهای الزامی و اجباری یا در حوزهی واجبات نیست، بلکه عموماً بایدهای تشویقی و ترغیبی برای انجام برخی اعمال و کسب ثواب بیشتر است. این شیوهی اخلاقی که در حوزهی مستحبات گنجانده میشود، به شدت اخلاقپرور بوده و تعمیقدهندهی ایمان است. تشویق و ترغیت در این زمینه به دو صورت «مستقیم» و «غیرمستقیم» در قرآن آمده است که برای اختصار تنها به چند آیه در هر کدام اشاره میشود.
۱- ترغیب و تشویق مستقیم
انفاق کردن یکی از راههای ترغیب و تشویق مسلمانان برای کسب ثواب بیشتر است. این ویژگی که در سنّت «وقف» کردن نیز به شدت تجلی مییابد، مورد تأکید قرآن کریم میباشد. وقف در حقیقت یک «انفاق» است؛ انفاقی که بدون منت و اذیت در اختیار دیگران قرار میگیرد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» (۲)؛ ای اهل ایمان! از پاکیزههای آنچه [از راه داد و ستد] به دست آوردهاید، و آنچه [از گیاهان و معادن] برای شما از زمین بیرون آوردهایم، انفاق کنید و برای انفاق کردن دنبال مال ناپاک و بیارزش و معیوب نروید، در حالی که اگر آن را به عنوان حقّ شما به خود شما میدادند، جز [با] چشمپوشی [و دلسردی] نمیگرفتید و بدانید که خدا بینیاز و ستوده است.
در جای دیگری قرآن کریم صدقه جاریه چنین بیان میکند: «مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» (۳)؛ مَثَل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق میکنند، مانند دانهای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه صد دانه باشد؛ و خدا برای هر که بخواهد چند برابر میکند و خدا بسیار عطاکننده و داناست.
قرآن در این زمینه همچنین میفرماید:
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (۴)؛ و مثل کسانی که اموالشان را برای طلب خشنودی خدا و استوار کردن نفوسشان [بر حقایق ایمانی و فضایل اخلاقی] انفاق میکنند، مانند بوستانی است در جایی بلند که بارانی تند به آن برسد، در نتیجه میوهاش را دو چندان بدهد، و اگر باران تندی به آن نرسد بارانی ملایمی میرسد [و آن برای شادابی و محصول دادنش کافی است] و خدا به آنچه انجام میدهید بیناست.
تشویق به انفاق در قرآن کریم ترغیب و تشویق به انجام مصادیق آن از جمله وقف میباشد. وقف در حقیقت یک صدقه جاریه، یک خیر مستمر و یک خدمت ماندگار است.
۲- ترغیب و تشویق غیرمستقیم
در قرآن کریم عمل نیک به «برّ» تعبیر شده است. به همین دلیل «ابرار» نکوکارانند و نیکوکاری بیانکنندهی شخصیت انسانی و ایمانی ایشان است. وقف، یک عمل نیک و یک «برّ» دائمی است. البته کارهای نیک، مصادیق فراوانی دارند که یکی از آنها وقف کردن است. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساكِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» (۵)؛ نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [واقعی و کامل، که شایسته است در همهی امور شما ملاک قرار گیرد، منش و رفتار] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آوردهاند، و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راهماندگان و نیازمندان و (در راه آزادی) بردگان میدهند، و نماز را [با همه شرایطش] برپای میدارند، و زکات میپردازند، و چون پیمان بندند به پیمان خویش وفادارند، و در تنگدستی و تهیدستی و رنج و بیماری و هنگام جنگ شکیبایند؛ اینانند که [در دینداری و پیروی از حق] راست گفتند، و اینانند که پرهیزکارند.
دوم: مبانی ارزشی سلبی قرآن در مورد وقف
ارزشهای سلبی، ارزشهایی هستند که در حوزهی «نبایدها» گنجانده میشوند. نبایدهای اخلاقی در قرآن کریم فراوانند. در حقیقت قرآن کریم یک جهانبینی اخلاقی و اعتقادی را ترسیم میکند که بر مبنای توحید استوار است. خصلتها و اخلاقیات انسانی میتوانند به خوبی یا بدی متصف شوند. این خوبیها و بدیها، ریشه در فرهنگ اعتقادی داشته و گرچه فرهنگ عمومی قراردادی نیز در آن تأثیرگذار است اما اعتقادات دینی ریشهی اصلی چنین ارزیابی اخلاقی است. حرص و بخل یکی از خصلتهای انسانی است که در بسیاری موارد مانع کار خیر و نیکوکاری میشود. مقابله با این خصلت بد، برای دستیابی به ایمان کامل لازم و ضروری است. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (۶)؛ و آنان را بر خود ترجیح میدهند، گرچه خودشان را نیاز شدیدی [به مال و متاع] باشد. و کسانی را که از بخل و حرصشان بازداشتهاند، [بر همه موانع و مشکلات دنیا و آخرت] پیروزند.
قرآن کریم در این زمینه همچنین در سوره لیل آیات ۸ تا ۱۰ میفرماید:
«وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى»؛ و اما کسی که [از انفاق ثروت] بخل ورزید و خود را بینیاز نشان داد و وعده نیکوتر را تکذیب کرد، پس او را برای راه سخت و دشواری [که سلب هرگونه توفیق از اوست] آماده میکنیم.
غلبه بر حرص و بخل انسان را به کارهای نیک رهنمون میسازد. وقف در شرایطی اتفاق میافتد که انسان از این خصلتهای سلبی و منفی به دور شود و عمل نیک را سرلوحهی زندگی خود قرار دهد.
نکته ضروری
در این بخش از سایت خیمه معرفت ۹۸ آیه مبارکه قرآن با محوریت ۱۰ کلیدواژه اصلی «انفاق»، «محسنین»، «فی سبیل الله»، «حسنه»، «صدقه»، «ایثار»، «باقیات الصالحات»، «بخشش»، «قرض الحسنه» و «خیر» مطرح شده است. عناوینی که قابل انطباق بر سنت حسنه وقف به عنوان یکی از مصادیق آن عناوین کلی می باشند. پس از ذکر آیه و ترجمه سلیس و روان، نکات تفسیری هر آیه بر اساس دو تفسیر «نمونه» و «نور» بیان شده است.
پینوشت:
۱- ایازی، محمد علی. ۱۳۸۷٫ «گستره مبانی وقف در قرآن کریم»، در کتاب: مجموعه مقالات وقف و تمدن اسلامی، جلد اول، تهران: انتشارات اسوه وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه
۲- سوره بقره، آیه ۲۶۷
۳- سوره بقره، آیه ۲۶۱
۴- سوره بقره، آیه ۲۶۵
۵- سوره بقره، آیه ۱۷۷
۶- سوره حشر، آیه ۹
آیات بخشش در قرآن
بخشیدن در راه خدا یک خصلت و اخلاق پسندیده اسلامی است. وقف نیز یک بخشندگی مستمر است که در راه خدا و برای خدمت به خلق خدا انجام میگیرد. خداوند متعال در سوره لیل آیات ۵ تا ۱۱میفرماید: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى؛ اما کسی که [ثروتش را در راه خدا] انفاق کرد و پرهیزکاری پیشه ساخت «۵» و وعدهی نیکوتر را [که وعدهی خدا نسبت به پاداش انفاق و پرهیزکاری است] باور کرد؛ «۶» پس به زودی او را برای راه آسانی [که انجام همه اعمال نیک به توفیق خداست] آماده میکنیم. «۷»»
در این آیه از عطا و بخشش سخن به میان آمده بدون این که به مورد بخشش اشاره شود؛ چون اصل، بخشندگی و بخشش است هر چه که میخواهد باشد؛ خواه مالی و خواه آبرویی و خواه بدنی باشد. [۱]
«وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى وَمَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى؛ امّا کسی که بخل ورزد و (از این راه) بینیازی طلبد، «۸» و پاداش نیک (الهی) را انکار کند، «۹» بزودی او را در مسیر دشواری قرار میدهیم؛ «۱۰» و در آن هنگام که (در جهنّم) سقوط میکند، اموالش به حال او سودی نخواهد داشت! «۱۱»»
پینوشت:
۱- شریعتی، ۱۳۷۸، ج ۶۷:۲
آیات بخشش – سوره لیل، آیات ۵ تا ۱۱
فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ [۵] وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ [۶] فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ [۷] وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَىٰ [۸] وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَىٰ [۹] فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَىٰ [۱۰] وَمَا یُغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّىٰ [۱۱]
امّا آن کس که (در راه خدا) انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد، [۵] و جزای نیک (الهی) را تصدیق کند، [۶] ما او را در مسیر آسانی قرار میدهیم! [۷] امّا کسی که بخل ورزد و (از این راه) بینیازی طلبد، [۸] و پاداش نیک (الهی) را انکار کند، [۹] بزودی او را در مسیر دشواری قرار میدهیم؛ [۱۰] و در آن هنگام که (در جهنّم) سقوط میکند، اموالش به حال او سودی نخواهد داشت! [۱۱]
* * * * * * * *
تفسیر نمونه
شأن نزول سوره «اللیل»
مفسران براى كل این سوره شأن نزولى از ابن عباس نقل كردهاند كه ما مطابق آنچه مرحوم «طبرسى» در «مجمعالبیان» آورده است روایت را مىآوریم:
«مردى در میان مسلمانان بود كه شاخه یكى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقیر عیالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مىرفت تا خرماها را بچیند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقیر مىافتاد، و كودكانش آن را برمىداشتند، آن مرد از نخل فرود مىآمد و خرما را از دستشان مىگرفت (و آن قدر بخیل و سنگدل بود كه) اگر خرما را در دهان یكى از آنها مىدید انگشتش را در داخل دهان او مىكرد تا خرما را بیرون آورد!.
مرد فقیر به پیامبر صلّیاللهعلیهوآله شكایت آورد پیغمبر صلّیاللهعلیهوآله فرمود: برو تا به كارت رسیدگى كنم. سپس صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود: این درختى كه شاخههایش بالاى خانه فلان كس آمده است به من مىدهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد، مرد گفت: من درختان نخل بسیارى دارم، و خرماى هیچكدام به خوبى این درخت نیست (و حاضر به چنین معاملهاى نیستم).
كسى از یاران پیامبر صلّیاللهعلیهوآله این سخن را شنید، عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و این درخت را از این مرد خریدارى و واگذار كنم، شما همان چیزى را كه به او مىدادید به من عطا خواهى كرد؟ فرمود: آرى.
آن مرد رفت و صاحب نخل را دید و با او گفتگو كرد، صاحب نخل گفت:
آیا مىدانى كه محمد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل این به من بدهد (و من نپذیرفتم) و گفتم من از خرماى این بسیار لذت مىبرم و نخل فراوان دارم و هیچكدام خرمایش به این خوبى نیست.
خریدار گفت: آیا مىخواهى آن را بفروشى یا نه؟ گفت: نمىفروشم مگر آنكه مبلغى را كه گمان نمىكنم كسى بدهد به من بدهى گفت چه مبلغ؟
گفت چهل نخل.
خریدار تعجب كرد و گفت عجب بهاى سنگینى براى نخلى كه كج شده مطالبه مىكنى، چهل نخل!
سپس بعد از كمى سكوت گفت: بسیار خوب، چهل نخل به تو مىدهم.
فروشنده (طمعكار) گفت اگر راست مىگویى چند نفر را به عنوان شهود بطلب! اتفاقا گروهى از آنجا مىگذشتند آنها را صدا زد، و بر این معامله شاهد گرفت.
سپس خدمت پیامبر صلّیاللهعلیهوآله آمد و عرض كرد اى رسول خدا! نخل به ملك من در آمد و تقدیم (محضر مباركتان) مىكنم.
رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله به سراغ خانواده فقیر رفت و به صاحب خانه گفت این نخل از آن تو و فرزندان تو است.
اینجا بود كه سوره و اللیل نازل شد (و گفتنیها را درباره بخیلان و سخاوتمندان گفت).
در بعضى از روایات آمده كه مرد خریدار شخصى بنام «ابو الدحداح» بود. [۱]
تفسیر:
سه آیه مورد بحث و (در مقابل سه آیه پس از آن) مردم را به دو گروه تقسیم كرده، و ویژگیهاى هر یك را بر مىشمرد، و مىفرماید: «اما آن كس كه در راه خدا اعطا كند و پرهیزگارى پیشه نماید» (فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى).
«و به جزاى نیك الهى ایمان داشته باشد» (وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى).
«ما او را در مسیر آسانى قرار مىدهیم» و به سوى بهشت جاویدان هدایت مىكنیم (فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى).
منظور از «اعطى» همان انفاق در راه خدا و كمك به نیازمندان است.
و تأكید بر «تقوى» به دنبال آن ممكن است اشاره به لزوم نیت پاك و قصد خالص به هنگام انفاق، و تهیه اموال از طریق مشروع، و انفاق آن نیز در طریق مشروع، و خالى بودن از هر گونه منت و اذیت و آزار بوده باشد، چرا كه مجموعه این اوصاف در عنوان تقوى جمع است.
بعضى نیز گفتهاند: «اعطى» اشاره به عبادات مالى است، و «اتقى» اشاره به سایر عبادات، و انجام واجبات، و ترك محرمات است، ولى تفسیر اول هم با ظاهر آیه سازگارتر است، و هم با شان نزولى كه در بالا آوردیم.
تصدیق كردن «حسنى» («حسنى» مؤنث «احسن» به معنى نیكوتر است) اشاره به ایمان به پاداشهاى نیكوى الهى است، همانگونه كه در شأن نزول آمده بود كه «ابوالدحداح» با ایمان به پاداشهاى خداوند اموالش را انفاق كرد، در آیه ۹۵ نساء نیز مىخوانیم: وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى: «خداوند هر یك از آنها را وعده پاداش نیك داده است» (حسنى در این آیه نیز به معنى پاداش نیك است).
بعضى نیز گفتهاند: منظور «شریعت حسنى» یعنى ایمان به «آئین اسلام» است كه بهترین آئینهاست.
و بعضى آن را به كلمه لاالهالااللَّه یا شهادتین تفسیر كردهاند.
اما با توجه به سیاق آیات و شأن نزول، و ذكر حسنى به معنى پاداش نیك در بسیارى از آیات قرآن تفسیر اول مناسبتر به نظر مىرسد.
جمله «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» ممكن است اشاره به توفیق الهى، و آسان كردن امر طاعت بر چنین اشخاص بوده باشد، و یا گشودن راه بهشت به روى آنها و استقبال ملائكه و فرشتگان با تحیت و سلام از آنان، و یا همه اینها!.
مسلم است آنها كه راه انفاق و تقوى پیش مىگیرند، و به پاداشهاى بزرگ الهى مؤمن و دلگرمند، مشكلات براى آنها آسان مىشود، و در دنیا و آخرت از آرامش خاصى برخوردارند.
از همه اینها گذشته، ممكن است انفاقهاى مالى در ابتدا بر طبع انسان شاق و مشكل باشد، ولى با تكرار و ادامه راه چنان بر او آسان مىشود كه از آن لذت مىبرد.
چه بسیارند افراد سخاوتمندى كه از حضور میهمان بر سر سفره خود شاد و به عكس اگر یك روز میهمانى براى آنها نرسد ناراحتند، و این نیز نوعى آسان كردن مشكلات براى آنها است.
از این نكته نیز نباید غفلت كرد كه اصولا ایمان به معاد و پاداشهاى عظیم الهى تحمل انواع مشكلات را براى انسان سهل و آسان مىكند، نه تنها «مال» كه «جان» خود را نیز در طبق اخلاص مىگذارد و به عشق شهادت در میدان جهاد شركت مىكند، و از این ایثارگرى خود لذت مىبرد.
«یسرى» از ماده «یسر» در اصل به معنى زین كردن اسب و لجام نمودن و آماده ساختن آن براى سوارى است، و سپس به هر كار سهل و آسانى اطلاق شده است. [۲]
در آیات بعد به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مىفرماید: «اما كسى كه بخلورزد و از این طریق بى نیازى طلبد» (وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى).
«و پاداش نیك الهى را تكذیب كند» (وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى).
«ما به زودى او را در مسیر دشوارى قرار مىدهیم» (فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى).
«بخل» در اینجا نقطه مقابل «اعطاء» است كه در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بیان شد، «و استغنى» (بى نیازى بطلبد) یا بهانهاى است براى بخلورزیدن، و وسیلهاى است براى ثروت اندوختن، و یا اشاره به این است كه او خود را از پاداشهاى الهى بى نیاز مىشمرد، بر عكس گروه اول كه چشمشان دائما به لطف خدا است، و یا خود را از اطاعت پروردگار مستغنى مىبیند و دائما آلوده گناه است.
از میان این تفسیرهاى سهگانه تفسیر اول مناسبتر به نظر مىرسد هر چند جمع میان هر سه تفسیر نیز ممكن است. منظور از تكذیب «حسنى» همان انكار پاداشهاى قیامت است، و یا انكار دین و آئین و روش نیكوى پیغمبران.
تعبیر «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» كه در واقع دو تعبیر ظاهر متضاد است (ما راه آنها را به سوى مشكلات آسان مىسازیم) نقطه مقابل «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» است به این ترتیب كه خداوند گروه اول را مشمول توفیقات خود قرار مىدهد، و پیمودن راه اطاعت و انفاق را بر آنها آسان مىسازد، تا از مشكلات در زندگى رهایى یابند، ولى گروه دوم توفیقاتشان سلب شده پیمودن راه براى آنها مشكل مىشود، و در دنیا و آخرت مواجه با سختیها خواهند بود، و اصولا براى این بخیلان بى ایمان انجام اعمال نیك و مخصوصا انفاق در راه خدا كار سخت و دشوار است، در حالى كه براى گروه اول نشاطآور و روحافزا است. [۳]
و در آخر آیه مورد بحث به این بخیلان كور دل هشدار مىدهد و مىفرماید:
«در آن هنگام كه او در قبر یا جهنم سقوط مىكند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت» (وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى).
نه مىتواند این اموال را با خود از این دنیا ببرد، و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد.
«ما» در آغاز این آیه ممكن است «نافیه» باشد (چنان كه در بالا گفتیم)
یا براى «استفهام انكارى» یعنى اموال او به هنگام سقوط در قبر یا دوزخ چه سودى به حال او خواهد داشت؟
«تردى» از ماده «ردائت» و «ردى» به معنى هلاكت است، و به معنى سقوط از بلندى كه مایه هلاكت شود نیز آمده است، بلكه بعضى اصل آن را به معنى سقوط مىدانند، و از آنجا كه سقوط از نقطه مرتفع موجب هلاكت مىشود به معنى هلاكت نیز آمده است، و در آیه مورد بحث ممكن است به معنى سقوط در قبر، یا دوزخ، و یا هلاكت به معنى مجازات بوده باشد.
و به این ترتیب قرآن در این آیات از دو گروه سخن مىگوید: گروهى مؤمن و با تقوى و سخاوتمند، و گروهى بى ایمان و بى تقوى و بخیل كه نمونه هر دو گروه در شان نزول به طور وضوح منعكس شده است.
گروه اول با استفاده از توفیقات الهى مسیر خود را با سهولت پیموده و به سوى بهشت و نعمتهاى آن روان مىشوند، در حالى كه گروه دوم در زندگى با انبوه مشكلات روبرو هستند، اموال سرشارى را جمع مىكنند و مىگذارند و مىروند و جز حسرت و اندوه و وبال و مجازات الهى بهرهاى عائدشان نمىشود و متاعى نمىخرند.
پینوشت:
۱- «مجمعالبیان» جلد ۱۰ صفحه ۵۰۱٫
۲- «تفسیر كشاف» جلد ۴ صفحه ۷۶۲
۳- «یسرى» و «عسرى» هر دو صیغه مؤنث است (مذكر آن «ایسر و اعسر» است) و ذكر این دو به صورت صیغه مؤنث یا به خاطر آن است كه موصوف آن «مجموعه اعمال» است و در تقدیر چنین خواهد بود فسنیسره الاعمال یسرى – او – لاعمال عسرى یا مجموعه مسائل و پیشامدهاى زندگى، و اگر موصوف آن مفرد باشد ممكن است «طریقه» یا «خلة» و مانند آن بوده باشد.
* * * * * * * *
تفسیر نور
شاید مراد از عطاى همراه با تقوا، این باشد كه عطا با نیّت خالص و بدون منت، آن هم از مال حلال و در مسیر خدا باشد كه تمام این امور در كلمه تقوا جمع است. «أَعْطى وَ اتَّقى»
اگر خداوند براى برخى راه خیر را باز مىكند، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» و براى برخى راه شر را «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» به خاطر تفاوت تلاش خود انسانها است. «إِنَّ سَعْیَكُمْ لَشَتَّى»
هر كس گام اول سخاوت را بر اساس ایمان به معاد و تقوا بردارد، خدا ظرفیّت و شرایط روحى او را براى كارها هموار مىكند و روح او را با كار خیر مأنوس مىگرداند، تجربه و تعقل و كاردانى او را بالا مىبرد، الهام و ابتكار به او مىدهد، پذیرش مردمى و اجتماعى او را زیاد مىكند و راههاى جدیدى را براى كار خیر پیش پاى او مىگذارد كه همه اینها مصداق «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» است.
نكته لطیف آن است كه قرآن مىفرماید: او را براى آسانترین راه آماده مىكنیم «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» و نفرمود: كار را براى او آسان مىكنیم. «سنیسر له الیسرى» و فرق است میان آنكه انسان روان باشد یا كارش روان باشد. انسان مىتواند با توكل و دعا و اتصال به قدرت بى نهایت آسان داراى چنان سكینه و سعه صدر شود كه هر كارى را به راحتى بپذیرد و انجام هر كار خیر براى او آسان باشد.
در تاریخ كربلا مىخوانیم كه همین كه زینب كبرى بدن قطعه قطعه امام حسین علیه السلام را دید گفت: «ربنا تقبل منا هذا القلیل» پروردگارا این شهید در نزد عظمت تو كوچك است او را بپذیر! آرى ایمان و تقوا انسان را در برابر هر حادثه بیمه كرده و كار روان و آسان مىكند. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى»
مراد از كلمه «یسرى» و «عسرى» كه در قالب مؤنث آمده است، كارها یا راههاى آسان و مشكل است.
آنچه مهم است، اصل بخشش است، نوع و مقدار آن در مرحله بعد است. عطا گاهى كم است، گاهى زیاد، گاهى از مال است و گاهى از مقام و آبرو.
كلمهى «حسنى» یا مصدر است مثل رُجعى و یا مؤنث احسن است.
امام باقر علیهالسلام در تفسیر آیه «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» فرمودند: «لا یرید شیئا من الخیر الا یسره الله له» چیزى را اراده نمىكند مگر آنكه خداوند انجام آن را براى او آسان مىكند. [۱]
و در تفسیر آیه «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى» فرمودند: «لا یرید شیئا من الشر الا یسره الله له» درباره انجام دادن هیچ شرى تصمیم نمىگیرد مگر آنكه خداوند انجام آن شر را براى او آسان كرده و مرتكب مىشود. [۲]
پیامها:
۱- شیوه تبلیغ صحیح این است كه بعد از كلیات، نمونهها و مصادیق بیان شود. «إِنَّ سَعْیَكُمْ لَشَتَّى فَأَمَّا مَنْ أَعْطى»
۲- عطا همراه با تقواكار ساز است. «أَعْطى وَ اتَّقى»
۳- عطا باید بدون ریا و غرور و منت و آزار باشد. أَعْطى وَ اتَّقى …
۴- آنچه عطا مىكنید مهم نیست، چگونه و با چه انگیزه و حالت عطا كردن مهم است. «أَعْطى وَ اتَّقى»
۵- شرط پذیرفته شدن عطا، تقواست. «أَعْطى وَ اتَّقى» (وگرنه عطاى مال حرام یا با نیّت غیر خالص اجرى ندارد، زیرا «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ») [مائده، ۲۷]
۶- آخرت، بهتر از دنیا است. «الحسنى»
۷- كسى مىتواند به عطاى خود رنگ الهى داده و اهل پروا باشد كه به معاد ایمان داشته باشد. «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى» (قرآن به وعدههاى قیامت حُسنى گفته است. «كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» [نساء، ۹۵])
۸- ایمان به قیامت، شرط پذیرفته شدن عمل است. «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى»
۹- بخل و مغرور شدن به مال، نشانه بىتقوایى است. «مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى»
۱۰- گشایش یا گره خوردن كارهاى انسان، نتیجه سخاوت یا بخل انسان نسبت به دیگران است. أَعْطى … لِلْیُسْرى، بَخِلَ … لِلْعُسْرى
۱۱- نیكى، نیكى مىآورد و شر، شر. أَعْطى وَ اتَّقى … فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى – بَخِلَ وَ اسْتَغْنى … فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى
۱۲- پاداش و كیفر الهى متناسب با رفتار انسانهاست، اگر گره از كار فقرا باز كنیم، خداوند گره از كار ما باز مىكند. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى» و اگر فقرا را در عُسرت گزاریم، خداوند هم عسرت را پیش پاى ما مىگذارد. «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى»
۱۳- اهل بخل بدانند كه ثروت نجات دهنده نیست. «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى»
۱۴- نتیجه بخل سقوط است، سقوط از انسانیّت و كمال و سقوط از چشم مردم همراه با سقوط در دوزخ و محروم شدن از درجات اخروى. «إِذا تَرَدَّى»
۱۵- گاهى منشأ بخل امروز، به خاطر ترس از فقر در آینده است. «بَخِلَ وَ اسْتَغْنى» (چنانكه در آیه ۲۶۷ و ۲۶۸ سوره بقره در كنار دستور انفاق مىفرماید: این شیطان است كه شما را از فقر آینده مىترساند. أَنْفِقُوا … الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ)
۱۶- گاهى سرچشمه بخل، مغرور شدن به دنیا و احساس بىنیازى نسبت به وعدههاى بهشتى است. «بَخِلَ وَ اسْتَغْنى»
پینوشت:
۱- كافى، ج ۴، ص ۴۶
۲- كافى، ج ۴، ص ۴۷
آیات باقیات الصالحات در قرآن
«این واژه دو بار در قرآن به کار رفته است، یکی در سوره کهف و دیگری در سوره مریم، دو سورهای که پشت سر هم در مصحف آمده و هر دو بار این کلمه ناظر به کارهای خیر اجتماعی و ماندگار و در تشویق به کارهای نیک و در برابر زندگی زودگذر و مادی برای پس از مرگ توصیف شده است» [۱]. به عنوان مثال قرآن کریم میفرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً؛ مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امید داشتن به آنها نیکوتر است.»
«بنابراین، از مهمترین واژههای کلیدی وقف در قرآن کریم همان واژههایی هستند که در تشویق به پرداخت مال و ثروت و بیاعتباری دنیا و ترجیح امر آخرت آمده که در شناخت این ارزش اجتماعی و جهتگیری و نظاممند کردن آن نقش مؤثری دارند و با تکیه بر آنها میتوان کاربردهای معنایی، هدایتی، تربیتی و برنامهریزی آن را تعیین کرد و این فرهنگ را در جامعه گسترش داد یا از آن اصول و قواعدی دربارهی وقف استخراج کرد. در واقع بدون توجه به این مجموعه از آیات نمیتوان نظام و جهتگیری وقف را در قرآن کریم تعزیف کرد و گستردگی آموزههایی که قرآن در حوزهی معنایی و فرهنگسازی وقف، بیان کرده به دست آورد. از اینرو، برای فهم دینی وقف، باید این کلید واژهها را در یک نظام مرتبط معنایی لحاظ کرد، نه اینکه آنها را جدا از یکدیگر تصور کرد.» [۳]
پینوشت:
۱- ایازی، ۴۵:۱۳۸۷
۲- سوره کهف، آیه ۴۶
۳- ایازی، ۴۶:۱۳۸۷ ـ ۴۵
آیات باقیات الصالحات – سوره کهف، آیه ۴۶
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا
مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیاتصالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است!
* * * * * * * *
تفسیر نمونه
این آیه موقعیت مال و ثروت و نیروى انسانى را كه دو ركن اصلى حیات دنیاست در این میان مشخص مىكند، و مىگوید «اموال و فرزندان زینت حیات دنیا هستند» (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
شكوفهها و گلهایى مىباشند كه بر شاخههاى این درخت آشكار مىشوند، زود، گذرند، كمدوامند و اگر از طریق قرار گرفتن در مسیر «اللَّه» رنگ جاودانگى نگیرند بسیار بىاعتبارند.
در حقیقت در این آیه انگشت روى دو قسمت از مهمترین سرمایههاى زندگى دنیا گذارده شده است كه بقیه به آن وابسته است، «نیروى اقتصادى» و «نیروى انسانى» چرا كه براى رسیدن به هر مقصودى از مقاصد مادى حتما این دو نیرو لازم است، و به همین دلیل آنها كه بر تخت قدرت مىنشینند سعى در جمعآورى این دو نیرو مىكنند، مخصوصا در زمانهاى گذشته هر كس فرزندان بیشترى داشت خود را نیرومندتر احساس مىكرد، چرا كه آنها یكى از دو ركن اصلى قدرت او را تشكیل مىدادند، در آیات گذشته بیان شده كه آن مرد ثروتمند بى ایمان اموال و نفرات خود را به رخ دیگران مىكشید و مىگفت «أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً».
و لذا روى «بنون» كه جمع «ابن» به معنى پسر است تكیه شده، چرا كه آنها پسران را سرمایه و نیروى فعال انسانى مىدانستند، نه دختران.
به هر حال همانگونه كه دیدیم پابرجاترین اموال كه عبارت از باغ و زمین زراعتى و چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد، در مورد فرزندان نیز گذشته از آنكه حیات و سلامتشان همیشه آسیب پذیر است گاهى به صورت دشمنانى درمىآیند كه به جاى كمك بودن مزاحم سرسختى خواهند شد! سپس اضافه مىكند «باقیات صالحات یعنى ارزشهاى پایدار و شایسته، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و امیدبخشتر است» (وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا).
گر چه جمعى از مفسران خواستهاند مفهوم «باقیات صالحات» را در دائره خاصى مانند نمازهاى پنجگانه، یا ذكر سبحاناللَّه و الحمدللَّه و لاالهالااللَّه و اللَّهاكبر، و امثال آن محدود كنند ولى روشن است كه مفهوم این تعبیر آن چنان وسیع و گسترده است كه هر فكر و ایده و گفتار و كردار صالح و شایستهاى كه طبعا باقى مىماند و اثرات و بركاتش در اختیار افراد و جوامع قرار مىگیرد شامل مىشود.
اگر مىبینیم در بعضى از روایات به نماز شب، و یا مودت اهل بیت علیهمالسلام تفسیر شده بدون شك منظور بیان مصداقهاى روشن است، نه منحصر ساختن مفهوم در این امور، به خصوص اینكه در پارهاى از این روایات «من» كه دلالت بر تبعیض مىكند بكار رفته است.
مثلا در روایتى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم كه فرمود:
«لا تستصغر مودتنا فانها من الباقیات الصالحات؛ دوستى ما را كوچك مشمر كه از باقیات صالحات است».
و در حدیث دیگرى از پیامبر صلّیاللهعلیهوآله مىخوانیم كه فرمود: «از گفتن تسبیحات اربع مضایقه نكنید كه آنها از باقیات صالحات است».
حتى اگر همان اموال ناپایدار و فرزندانى كه گاهى فتنه و مایه آزمایش هستند در مسیر اللَّه قرار بگیرند آنها هم به رنگ باقیات صالحات درمىآیند، چرا كه ذات پاك خداوند جاودانى است و هر چیزى براى او و در راه او قرار گیرد جاودانه خواهد بود.
نكتهها:
۱- زرق و برق ناپایدار
بار دیگر در آیات فوق با نقش سازنده مثال در تجسم معانى روبرو مىشویم كه چگونه قرآن مجید، حقایق عمیق عقلى را كه شاید درك آن براى بسیارى از مردم به آسانى امكانپذیر نیست با ذكر یك مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرار مىدهد.
به انسانها مىگوید آغاز و پایان زندگى شما همه سال در برابر چشمانتان تكرار مىشود، اگر شصت سال عمر كردهاید شصت سال این صحنه را تماشا نمودهاید.
در بهاران گامى به صحرا بگذارید و آن صحنه زیبا و دل انگیز را كه از هر گوشهاش آثار حیات و زندگى نمایان است بنگرید، در پائیز نیز به همان صحراى سرسبز فصل بهار گام بگذارید و ببینید چگونه آثار مرگ از هر گوشهاى نمایان است.
آرى شما هم یك روز كودكى بودید همچون غنچه نوشكوفه، بعد جوانى مىشوید همچون گلى پرطراوت، سپس پیر و ناتوان مىشوید، به مانند گلهاى پژمرده خشكیده و برگهاى زرد و افسرده، و سپس طوفان اجل، شما را درو مىكند و بعد از چند صباحى خاكهاى پوسیده شما به كمك طوفانها به هر سو پراكنده مىگردد.
ولى این ماجرا گاهى به صورت غیر طبیعى است و در نیمه راه زندگى، صاعقه یا طوفانى آن را پایان مىدهد، آن گونه كه در آیه ۲۴ سوره یونس آمده است إِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ: «زندگى دنیا همانند آبى است كه از آسمان نازل كردهایم كه بر اثر آن گیاهان گوناگون كه مردم و چهارپایان از آن مىخورند مىروید، تا زمانى كه روى زمین زیبایى خود را از آن گرفته، و اهل آن مطمئن مىشوند، ناگهان فرمان ما شب هنگام یا در روز فرا مىرسد (سرما یا صاعقهاى را بر آن مسلط مىسازیم) و آن چنان آن را درو مىكنیم كه گویى هرگز نبوده است»!.
ولى بسیار مىشود كه حوادث نیمه راه زندگى باعث نابودى آن نمىگردد و مسیر طبیعى خود را طى مىكند ولى پایان آن نیز پژمردگى و پراكندگى، و فنا و نیستى است، همانگونه كه در آیه مورد بحث به آن اشاره شده است.
بنابراین زندگى دنیا چه راه طبیعى خود را طى كند و چه نكند، دیر یا زود دست فنا دامانش را خواهد گرفت.
۲- عوامل غرورشكن
گفتیم بسیارى از مردم با پیدا كردن امكانات مادى و رسیدن به مال و مقام مغرور مىشوند و این غرور دشمن بزرگى براى سعادت انسانها است، و در آیات فوق دیدیم كه چگونه غرور سر از شرك و كفر درمىآورد؟! به همین دلیل قرآن كه یك كتاب عالى تربیتى است از طرق مختلف براى درهم شكستن این غرور استفاده مىكند:
گاه فنا و نیستى و ناپایدار بودن سرمایههاى مادى را مجسم مىكند (همچون آیات فوق).
و گاه هشدار مىدهد كه همین سرمایههاى شما ممكن است دشمن جانتان شود (مانند آیه ۵۵ سوره توبه).
گاهى با ذكر سرنوشت مغروران تاریخ، همچون قارونها و فرعونها به انسانها بیدار باش مىدهد.
و گاهى دست انسان را گرفته و به گذشته زندگى او یعنى زمانى كه نطفه بى ارزش و یا خاك بى مقدارى بود مىبرد، و یا آینده او را كه نیز همین گونه است در برابر چشمانش مجسم مىسازد، تا بداند در میان این دو ضعف و ناتوانى، غرور، كار احمقانهاى است (مانند آیه ۶ سوره طارق – آیه ۸ سوره سجده، و ۳۸ سوره قیامت).
و به این ترتیب از هر وسیلهاى براى درهم شكستن این خوى شیطانى كه در طول تاریخ سرچشمه جنایات بزرگى شده است بهره مىگیرد.
ولى مسلم است افراد با ایمان و پرظرفیت و واقعبین هرگز با رسیدن به مقام و یا ثروتى گرفتار این خوى زشت نمىشوند، نه تنها مغرور نمىشوند بلكه كمترین تغییرى در برنامه زندگى آنها پدیدار نمىگردد، آنها همه این امور را زینتهاى عاریتى مىشمرند كه با وزش یك نسیم فرو مىریزند.
* * * * * * * *
تفسیر نور
نكتهها:
در روایات، براى «الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ» نمونههایى همچون، نمازهاى پنجگانه، [۱] ذكر خدا [۲] و محبّت اهلبیت علیهمالسلام بیان شده است، [۳] ولى اینها مصادیقى است كه مفاهیم قرآن را مخصوص به خود نمىسازد.
همهى نعمتهاى مادّى، زینت دنیا هستند، ولى مال و فرزند جلوهى بیشترى دارد و به همین دلیل نام این دو از میان نعمتهاى بىشمار الهى مطرح شده است. و چون غالباً پسران نیروى فعّال اقتصادى هستند، نه دختران، لذا در كنار «مال»، «بنون» آمده است، نه «بنات». «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا»
پیامها:
۱- جلوهى مال وفرزند تنها در دنیاست، در آخرت، ثروت وفرزند، سودى نمىبخشد. «زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا»
۲- آنان كه امكانات مادى دارند مغرور نشوند. آنان هم كه ندارند، مأیوس نباشند. «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ … وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ»
۳- مال و فرزند، ماندگار نیست، به چیزى بیندیشیم و دل ببندیم كه باقى است. «الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ»
۴- در پیشگاه خداوند، هیچ عمل صالحى محو نمىشود و پاداشها تضمین شده است. «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً»
۵- ارزش كارهاى نیك را همه نمىدانند. بیشتر مردم خیر و ارزش را در كامیابىهاى مادّى مىپندارند. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ»
۶- پاداش و كیفر، لازمهى تربیت و از شئون ربوبیّت است. «عِنْدَ رَبِّكَ»
۷- تنها به پاداش فكر نكنید، به آیندهى پایدار هم بیندیشید. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا»
۸- در ارشاد و تربیت، از آرزوها وامیدهاى مردم استفاده كنیم. «خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلًا»
پینوشت:
۱- تفسیر برهان
۲- بحار، ج ۷۴، ص ۱۰۸
۳- تفسیر نورالثقلین
آیات باقیات الصالحات – سوره مریم، آیه ۷۶
وَ یَزِیدُ اللَّـهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا
(امّا) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایتشان میافزاید؛ و آثار شایستهای که (از انسان) باقی میماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوبتر است!
* * * * * * * *
تفسیر نمونه
این عاقبت و سرنوشت ستمگران و فریفتهگان زرق و برق و لذات دنیا است «اما كسانى كه در راه هدایت گام نهادند خداوند بر هدایتشان مىافزاید» (وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً).
بدیهى است هدایت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستین آن بوسیله انسان پیموده شود خداوند دست او را مىگیرد و بدرجات عالیتر مىبرد، و همچون درخت بارورى كه هر روز مرحله تازهاى از رشد و تكامل را مىپیماید این هدایت یافتگان نیز در پرتو ایمان و اعمال صالحشان هر روز به مراحل بالاترى گام مىنهند.
در پایان آیه به آنها كه بر زیورهاى زودگذرشان در دنیا تكیه كرده، و آن را وسیله تفاخر بر دیگران قرار دادهاند پاسخ مىدهد كه «آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى مىماند در پیشگاه پروردگار تو ثوابش بیشتر و عاقبتش ارزشمندتر است» (وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَیْرٌ مَرَدًّا). [۱]
پینوشت:
۱- «مرد» (بر وزن نمد – با تشدید دال) یا مصدر است به معنى «رد و بازگشت» و یا اسم مكان است به معنى «محل بازگشت» كه در اینجا منظور بهشت است، ولى احتمال اول با معنى آیه متناسبتر است.
* * * * * * * *
تفسیر نور
نكتهها:
كلمه «مَرَدّ» به معناى عاقبت ومنفعت است. و كلمهى «ثواب» به معناى جزاى عمل است كه به انسان بر مىگردد، چه خیر باشد و چه شر؛ لكن بیشتر در خیر استعمال مىشود. [۱]
در آیهى قبل این سوره آمده است كه گمراهان، در گمراهى بیشترى قرار مىگیرند. این آیه مىفرماید: هدایت یافتگان نیز در هدایت و نورانیّت بیشترى قرار مىگیرند.
پیامها:
۱- هدایت، مراحل ودرجاتى دارد. وَ یَزِیدُ اللَّهُ …
۲- اعمال صالح نزد خداوند محفوظ مىماند. «وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ»
۳- توفیق انجام كارهاى شایسته، در پرتو هدایت الهى است. «اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ»
۴- خداوند به پیامبرش عنایت مخصوص دارد. «عِنْدَ رَبِّكَ»
۵- كیفر و پاداش از شئون ربوبیّت الهى است. «عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً»
۶- كار نیك، رمز خوش عاقبتى است. الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ … خَیْرٌ مَرَدًّا
پینوشت:
۱- تفسیر المیزان.
آیات انفاق در قرآن
یکی از واژههای مربوط به وقف «انفاق» است. واژهی انفاق بیش از ۷۵ بار در قرآن کریم با تعبیرهای مختلف به منظور تشویق، آداب، شرایط و موضوعهای آن به کار رفته است. انفاق از مصدر ثلاثی «نَفَقَ» به معنای «حفره» است که هنگامی به باب اِفْعال میرود به معنای ضد آن، یعنی «پر کردن حفره» و به عبارت دیگر نیازهای جامعه متغیّر میشود؛ و به همین دلیل انفاق کردن نوعی از پر کردن خلأهای جامعه به شمار میآید. [۱]
در این زمینه در ادامه بحث به برخی از آیات اشاره میشود.
پینوشت:
۱- راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ هـ ق، ۸۱۹
آیات انفاق – سوره بقره، آیه ۳
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ
(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است] ایمان میآورند؛ و نماز را برپا میدارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی دادهایم، انفاق میکنند.
* * * * * * * *
تفسیر نمونه
۱- پرهیزکاران علاوه بر ارتباط دائم با پروردگار رابطه نزدیك و مستمرى با خلق خدا دارند، و به همین دلیل پس از ایمان به غیب و برپاداشتن نماز، سومین ویژگى آنها را قرآن چنین بیان مىكند: «و از تمام مواهبى كه به آنها روزى دادهایم انفاق مىكنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ)
قابل توجه اینكه قرآن نمىگوید: من اموالهم ینفقون (از اموالشان انفاق مىكنند) بلكه مىگوید «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» (از آنچه به آنها روزى دادیم) و به این ترتیب مساله «انفاق» را آن چنان تعمیم مىدهد كه تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مىگیرد.
بنابراین مردم پرهیزگار آنها هستند كه نه تنها از اموال خود، بلكه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایههاى خویش به آنها كه نیاز دارند مىبخشند، بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشند.
نكته دیگر اینكه: انفاق یك قانون عمومى در جهان آفرینش و مخصوصا در سازمان بدن هر موجود زنده است، قلب انسان تنها براى خود كار نمىكند، بلكه از آنچه دارد به تمام سلولها انفاق مىكند، مغز و ریه و سایر دستگاههاى بدن انسان، همه از نتیجه كار خود دائما انفاق مىكنند، و اصولا زندگى دسته جمعى بدون انفاق مفهومى ندارد.
ارتباط با انسانها در حقیقت نتیجه ارتباط و پیوند با خدا است، انسانى كه به خدا پیوسته و به حكم جمله «مما رزقناهم» همه روزیها و مواهب را از خدا مىداند، نه از ناحیه خودش، عطاى خداوند بزرگى مىداند كه چند روزى این امانت را نزد او گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه او ناراحت نمىشود، بلكه خوشحال است، چرا كه مال خدا را به بندگان او داده، اما نتائج و بركات مادى و معنویش را براى خود خریده است، این طرز تفكر، روح انسان را از بخل و حسد پاك مىكند، و جهان «تنازع بقا» را به «دنیاى تعاون» تبدیل مىسازد، دنیایى كه هر كس در آن خود را مدیون مىداند كه از مواهبى كه دارد در اختیار همه نیازمندان بگذارد، همچون آفتاب نورافشانى كند بى آنكه انتظار پاداشى داشته باشد.
جالب اینكه در حدیثى از امام صادق علیهالسلام مىخوانیم كه در تفسیر جمله «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» فرمود: ان معناه و مما علمناهم یبثون: «مفهوم آن این است از علوم و دانشهایى كه به آنها تعلیم دادهایم نشر مىدهند، و به نیازمندان مىآموزند» [۱]
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست كه انفاق مخصوص به علم است، بلكه چون غالبا نظرها در مسأله انفاق متوجه انفاق مالى مىشود، امام با ذكر این نوع انفاق معنوى مىخواهد گستردگى مفهوم انفاق را روشن سازد.
ضمنا از اینجا به خوبى روشن مىشود كه انفاق در آیه مورد بحث خصوص زكات واجب، یا اعم از زكات واجب و مستحبّ نیست، بلكه معنى وسیعى دارد كه هر گونه كمك بلاعوضى را در بر مىگیرد.
۲- در آیه فوق و آیات قبل و بعد، از فعل مضارع كه معمولا براى استمرار است، استفاده شده (یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ – یُقِیمُونَ الصَّلاةَ – ینفقون – وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ) و این نشان مىدهد كه پرهیزگاران و مؤمنان راستین كسانى هستند كه در برنامههاى خود، ثبات و استمرار دارند، فراز و نشیب زندگى در روح و فكر آنها اثر نمىگذارد و خللى در برنامههاى سازنده آنها ایجاد نمىكند.
آنها در آغاز روح حقطلبى دارند و همان سبب مىشود كه به دنبال دعوت قرآن بروند و سپس دعوت قرآن، این ویژگیهاى پنجگانه (از جمله انفاق را) را در آنان ایجاد مىكند.
پینوشت:
۱- مجمع البیان و نور الثقلین ذیل آیه مورد بحث
* * * * * * * *
تفسیر نور
پیامها:
۱- ایمان، از عمل جدا نیست. در سیر آیات در كنار ایمان به غیب، وظایف و تكالیف عملى مؤمن بازگو شده است. «یُؤْمِنُونَ» «یُقِیمُونَ» «یُنْفِقُونَ»
۲- بعد از اصل ایمان، مهمترین اصل عملى، اقامهى نماز و انفاق است. «یُؤْمِنُونَ» «یُقِیمُونَ» «یُنْفِقُونَ» در جامعهى الهى كه حركت و سیر الى اللَّه دارد، اضطرابها و ناهنجارىهاى روحى و روانى و كمبودهاى معنوى، با نماز تقویت و درمان مىیابد و خلأهاى اقتصادى و نابسامانىهاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مىگردد.
۳- در انفاق نیز باید میانهرو باشیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» [۱]
۴- از هر چه خداوند عطا كرده (علم، آبرو، ثروت، هنر و) به دیگران انفاق كنیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» [۲] امام صادق علیهالسلام مىفرماید: از آنچه به آنان تعلیم دادهایم در جامعه نشر مىدهند. [۳]
۵- انفاق باید از مال حلال باشد، چون خداوند رزق [۴] هر كس را از حلال مقدّر مىكند. «رَزَقْناهُمْ»
۶- با انفاق كردن مغرور نشویم. اگر باور كنیم كه همه نعمتها از خداست، بهتر مىتوانیم قسمتى از آن را انفاق كنیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»
پینوشت:
۱- «ممّا»، (مِن ما) است و یكى از معانى «مِن» بعض است. یعنى بعضى از آنچه روزى كردهایم نه همه را، انفاق مىكنند.
۲- در اینگونه موارد كلمه «ما» در ادبیات عرب به معناى هر چیز است.
۳- بحار، ج ۲، ص ۱۷
۴- «رزق»، به نعمت دائمى كه براى ادامهى حیات طبق احتیاج داده مىشود، اطلاق مىگردد و قید تداوم و به اندازهى احتیاج، آن را از مفاهیمِ احسان، اعطاء، نصیب، انعام و حظّ، جدا مىكند. التحقیق فى كلمات القرآن، ج ۴، ص ۱۱۴٫
آیات انفاق – سوره بقره، آیه ۱۹۵
وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ وَ لَا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّـهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
و در راهِ خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق،) خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکی کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست میدارد.
* * * * * * * *
تفسیر نمونه
این آیه تكمیلى است بر آیات گذشته این سوره که درباره جهاد است، زیرا جهاد به همان اندازه كه به مردان با اخلاص و كار آزموده نیازمند است به اموال و ثروت نیز احتیاج دارد، جهاد هم نفرات آماده از نظر روحى و جسمى لازم دارد، و هم انواع سلاح و تجهیزات جنگى، درست است كه عامل تعیین كننده سرنوشت جنگ در درجه اول سربازاناند، ولى سرباز بدون وسایل و تجهیزات كافى (اعم از سلاح، مهمات، وسیله نقل و انتقال، مواد غذایى، وسایل درمانى) كارى از او ساخته نیست.
لذا در اسلام تامین وسایل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده و از جمله در آیه مورد بحث با صراحت دستور مىدهد، و مىفرماید: «در راه خدا انفاق كنید و خود را به دست خویش به هلاكت نیفكنید» (وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ)
مخصوصا در عصر نزول این آیات، بسیارى از مسلمانان، شور و شوق جهاد در سر داشتند، ولى چون وسایل جنگ را هر كس شخصاً فراهم مىكرد و بعضى فقیر و نیازمند بودند. آن چنان كه طبق آیه ۹۲ سوره توبه گریه مىكردند و اشك مىریختند كه چرا وسیله شركت در جنگ ندارند: تَوَلَّوْا وَ أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ، آرى در چنین شرایطى نقش انفاقها بسیار مهم و سرنوشتساز بود.
جمله «وَ لاتُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (با دست خویش خود را به هلاكت نیفكنید) هر چند در مورد ترك انفاق، براى جهاد اسلامى وارد شده، ولى مفهوم وسیع و گستردهاى دارد كه موارد زیاد دیگرى را نیز شامل مىشود، از جمله اینكه انسان حق ندارد از جادههاى خطرناك (چه از نظر ناامنى و چه عوامل جوى یا غیر آن) بدون پیشبینىهاى لازم بگذرد، یا غذایى كه به احتمال قوى آلوده به سم است تناول كند، و یا حتى در میدان جهاد بدون نقشه و برنامه وارد عمل شود، در تمام این موارد، انسان بىجهت جان خود را به خطر انداخته و مسئول است.
ولى اینكه بعضى از ناآگاهان، هر گونه جهاد ابتدایى را القاء نفس در هلاكت پنداشتهاند، و گاه تا آنجا به پیش مىروند كه قیام سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام در كربلا را مصداق آن مىشمرند، ناشى از نهایت نادانى و عدم درك آیه است، زیرا القاى نفس در هلاكت مربوط به جایى است كه هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و الا باید جان را فداى حفظ آن هدف مقدس كرد، همان گونه كه امام حسین علیهالسلام و تمام شهیدان راه خدا این كار را كردند.
آیا اگر كسى ببیند جان پیامبر صلّیاللهعلیهوآله در خطر است و خود را سپر براى حفظ او كند (همان كارى كه على علیهالسلام در جنگ احد كرد و یا در لیلةالمبیت آن شبى كه در بستر پیامبر صلّیاللهعلیهوآله خوابید) چنین كسى القاء نفس در هلاكت كرده و كار خلافى انجام داده؟ آیا باید بنشیند تا پیامبر صلّیاللهعلیهوآله را به قتل برسانند و بگوید القاء نفس در هلاكت جایز نیست.
حق این است كه مفهوم آیه روشن است و تمسك به آن در این گونه موارد نوعى ابلهى است.
آرى اگر هدف آن قدر مهم نباشد كه ارزش جان باختن را داشته باشد و یا اگر مهم است راه حلهاى بهتر و مناسبترى دارد، در چنین جایى نباید جان خویشتن را به خطر انداخت (موارد تقیه مجاز نیز از همین قبیل است.)
در آخر آیه دستور به نیكوكارى داده، مىفرماید: «و نیكى كنید كه خداوند نیكوكاران را دوست دارد» (وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.)
در اینكه مراد از «احسان» در اینجا چیست؟ چند احتمال در كلمات مفسران دیده مىشود:
نخست این است كه حسن ظن به خدا داشته باشید (و گمان نكنید انفاقهاى شما موجب اختلال امر معیشت شما خواهد شد)
و دیگر اینكه منظور، اقتصاد و میانه روى در مساله انفاق است،
و دیگر اینكه منظور، آمیختن انفاق با حسن رفتار نسبت به نیازمندان است، به گونهاى كه همراه با گشادهرویى و مهربانى باشد و از هر نوع منت و آنچه موجب رنجش و ناراحتى شخص انفاق شونده است بر كنار باشد.
مانعى ندارد كه همه این معانى سهگانه در مفهوم و محتواى آیه جمع باشد.
نكتهها:
۱- انفاق سبب پیشگیرى از هلاكت جامعهها.
در اینكه میان دو جمله «وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و«وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»، آیا ارتباطى وجود دارد یا نه، با توجه به اینكه تمام تعبیرات قرآن حساب شده است، حتما میان این دو رابطهاى است و به نظر مىرسد رابطه این است اگر انفاق در مسیر جهاد و فى سبیلاللَّه نكنید، خود را با دست خویش به هلاكت افكندهاید، بلكه مىتوان مساله را از این فراتر برد و گفت:
این آیه گر چه در ذیل آیات جهاد آمده است ولى بیانگر یك حقیقت كلى و اجتماعى است و آن اینكه انفاق به طور كلى سبب نجات جامعهها از مفاسد كشنده است، زیرا هنگامى كه مساله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اكثریتى محروم و بینوا وجود داشته باشد دیرى نخواهد گذشت كه انفجار عظیمى در جامعه به وجود مىآید، كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اینجا رابطه مساله انفاق و پیشگیرى از هلاكت روشن مىشود.
بنابراین انفاق، قبل از آنكه به حال محرومان مفید باشد به نفع ثروتمندان است، زیرا تعدیل ثروت حافظ ثروت است.
امیر مؤمنان على علیهالسلام در یكى از كلمات قصارش به این حقیقت اشاره فرموده، مىگوید:
«حصنوا اموالكم بالزكاة؛ اموال خویش را با دادن زكات حفظ كنید» [۱]
و به تعبیر بعضى از مفسران، خوددارى از انفاق فى سبیلاللَّه هم سبب مرگ روح انسانى به خاطر بخل خواهد شد، و هم مرگ جامعه به خاطر عجز و ناتوانى، مخصوصا در نظامى همچون نظام اسلام كه بر نیكو كارى بنا شده است. [۲]
۲- منظور از «احسان» چیست؟
احسان معمولا به معنى نیكوكارى تفسیر مىشود، ولى گاه معنى وسیعترى براى آن ذكر شده، و آن هر گونه عمل صالح، بلكه انگیزههاى عمل صالح است چنان كه در حدیثى از پیامبر اكرم صلّیاللهعلیهوآله مىخوانیم كه در تفسیر احسان فرمود:
«ان تعبد اللَّه كانك تراه فان لم تكن تراه فانه یراك؛ احسان آن است كه خدا را آن چنان پرستش كنى كه گویى او را مىبینى و اگر تو او را نمىبینى او تو را مىبیند» [۳]
بدیهى است هنگامى كه انسان، چنان ایمان به خدا داشته باشد كه گویى او را مىبیند و او را در همه حال حاضر و ناظر بداند به سراغ اعمال صالح مىرود، و از هر گونه گناه و معصیت خوددارى مىنماید.
پینوشت:
۱- نهج البلاغه، حكمت ۱۴۶
۲- تفسیر فى ضلال القرآن، جلد اول صفحه ۲۷۶
۳- تفسیر فى ظلال القرآن، جلد اول، صفحه ۲۷۶
* * * * * * * *
تفسیر نور
نكتهها:
پنج آیه پى در پى، مسلمانان را به دفاع از دین و مقابله با كفّار فراخواند، این آیه پایان آن را با انفاق و احسان تمام كرده است.
این آیه در كنار سفارش به انفاق، مسلمانان را از هر گونه افراط و تفریط بازمىدارد. زیرا اگر ثروتمندان بخل ورزند و به فكر محرومان نباشند، اختلاف طبقاتى روز به روز توسعه پیدا كرده و عامل انفجار جامعه و نابودى آنان خواهد گردید. چنان كه اگر میانهروى در انفاق مراعات نشود و انسان هر چه را دارد به دیگران ببخشد، به دست خود، خود و خانوادهاش را به هلاكت كشانده است.
قرآن در آیات دیگر نیز مسلمانان را به میانهروى در انفاق سفارش نموده و به پیامبرش مىفرماید: «وَ لاتَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ؛ [۱] اى پیامبر! نه دست بسته باش كه چیزى نبخشى و نه آن چنان كه هر چه دارى یك جا ببخشى.»
امام صادق علیهالسلام نیز در ذیل این آیه مىفرماید: «انفاق شما، نباید در حدّى باشد كه دستِ خودتان خالى و به بدبختى كشیده شوید.» [۲]
انسان علاقه دارد كه محبوب باشد، لذا قرآن از این فطرت استفاده كرده و مىفرماید: نیكى كن كه نیكوكاران محبوب خداوند هستند.
پیامها:
۱- اقتصاد، پشتوانهى هر حركتى است. «أَنْفِقُوا» جهاد نیز بدون پشتوانه مالى و گذشت از برخى امكانات، امكان ندارد. اگر مردم به هنگام هجوم دشمن و در راه دفاع از حقّ، اموال خود را بكار نگیرند، گرفتار شكست قطعى مىشوند.
۲- با انفاق، خود و اموالتان را بیمه كنید. «أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لاتُلْقُوا بِأَیْدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»
۳- در اسلام جبهه و جنگ و كمكهاى مالى همه باید رنگ الهى داشته و براى رضاى خداوند باشد. «فِی سَبِیلِ اللَّهِ»
۴- محبوب خدا شدن، بهترین تشویق براى احسان است. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
پینوشت:
۱- سوره اسراء، آیه ۲۹
۲- بحار، ج ۹۳، ص ۱۶۸