جاری
تو نذر کردی آرزوها
تا صبح بیداری بمونن
چشماتو بستی روی دنیا
تا چشمهها جاری بمونن
***
دستای بارونو گرفتی
ماهو کنار شب نشوندی
هر چی که داشتی وقف کردی
تو پای رویاهات نموندی
***
جای قدمهای تو آخر
تا پای رودخونه رسیده
رودی که بعد از رفتنت هم
جاری شده دریا رو دیده
***
رویای تو روشنتر از آب
راه تو راه آسمونه
فانوسی که اسم تو روشه
تا آخرش روشن میمونه
***
تُو شهری که رنگ زمینش
با آسمون یکدست باشه
باید که پشت نبض کوچه
راهی بجز بنبست باشه
***
راهی که آغازش تو هستی
راهی که پایانش بهاره
راهی که بعد از رفتنت هم
تو ذهن کوچه موندگاره
***
رسمت همیشه یادمون هست
اسم تو حرمت داره اینجا
هر وقت یاد تو میافتم
بارونه که میباره اینجا
***
رویای تو روشنتر از آب
راه تو راه آسمونه
فانوسی که اسم تو روشه
تا آخرش روشن میمونه
پیام جهانگیری، استان اردبیل
(رتبه دوم در چهارمین جشنواره وقف چشمه همیشه جاری)
* * * * * * * *
سرمای زمستون
چن تا عابر پیاده یه غریبه اهل جاده
یه کتاب پاره ـ پوره یه کلاس درس ساده
یه کلاسی که نداشتن آدمای این خیابون
یه نفرن غریبه اومد خیس و خسته زیر بارون
میدونی زندگی ما مث اون کلاس درسه
یه فرشته تو کلاسه نباید آدم بترسه
یه فرشته زمینی با دوتا بال خیالیش
با همون دل بزرگش با همون دسای خالیش
یه کسی که مثلِ سقفه تو هجوم باد و بارون
مث دیواری که ساختن تویِ سرمایِ زمستون
تو کتابای مقدس یکی اسمشو نوشته
یه چیزی شبیه آدم یا شبیه یه فرشته
آرش پورعلیزاده، استان گیلان
(رتبه سوم در چهارمین جشنواره وقف چشمه همیشه جاری)
* * * * * * * *
پرنده
من یه پرنده بودم
که آشیون نداشتم
حسی برای پرواز
تو آسمون نداشتم
***
با جوجههام میونِ
یه دشت سرد و عریون
نه آب و نه دونهای
دنیا برام یه زندون
***
خدا خدا میکردم
تا یکی پیدا بشه
قفل دل شکستم
با دست اون وا بشه
***
تا این که از را رسید
یه مرد آسمونی
بذر سخاوت پاشید
تو دشت مهربونی
***
یه سایهبون برام ساخت
یه سقف خوب و محکم
تا که من و جوجههام
جون بگیریم دور هم
***
نذاشت تو برف و سرما
یخ بزنیم، بمیریم
یه کاری کرد دوباره
باز بال و پر بگیریم
***
تا زنده بود عمرشو
وقف پرندهها کرد
چشمهای که کویر و
با دریا آشنا کرد
زری قهار ترس، استان فارس
(شرکت کننده در چهارمین جشنواره وقف چشمه همیشه جاری)
* * * * * * * *
بنا کن
مثل بارون با طراوت
مثل دریا بینیازی
با دو دستای کریمت
خیر مدرسهسازی
***
وسعت نگات بزرگه
قلهها رو میشناسی
پر بخشش و سخاوت
پر تقدیر و سپاسی
***
مهربانی و سخاوت
شده سرلوحه کارت
تو سپردی دل به ایمان
خدا تا همیشه یارت
***
دلت از جنس امیده
از یه دنیا سرفرازی
توی بازی زمون،
تا میبخشی، نمیبازی
***
نیکی مثل یک ذخیره است
واسه روزای مبادا
واسه روزایی که باید
بزنی دل و به دریا
***
بیا و بازم بنا کن
پایههای میهنت رو
قسمت ستارهها کن
لحظههای روشنت رو
***
تا که گلها سر بزارن
روی شونههای خورشید
پا بگیره از نگاشون
افق تازه امید
***
چشمه چشمه میخروشی
واقف همیشه عاشق
دست بخشش و بگیر تا
برسی به صبح صادق
زهرا نعمتی، استان فارس
(شرکت کننده در چهارمین جشنواره وقف چشمه همیشه جاری)
* * * * * * * *
بی نشونه
تو داری مال دنیاتو میبخشی
که از کارت خدا راضی بمونه
میخوای با دستای خالی از اینجا
بری و هر چی میسازی بمونه
یقینا با نگینی که تو داری
تموم آسمونا زیر پاتن
همینه دست شیطونا رو بستی!
اجنه توی زنجیر چشاتن
شنیدم توی این دنیا خِسَت
شده اوقاف تو ورد زبونا
به پاس نذر املاک زمینی
سند خورده به نامت کهکشونا
تو میخواستی یه مضمونی بسازی
فضاها توی تصویرش بمونن
یه خوابی واسه آیندت ببینی
کتابا توی تعبیرش بمونن
تو رو از رد پاهات میشناسم
همون درد آشنای بینشونه
که پای این همه شهرت نمیخوای
کسی اسم حقیقیتو بدونه
میدونم پردهها رو تو پوشوندن
واسه آئینهها روحالامینی
تو کارت غیر خوبی راه نداره
سفیر حسن نیت رو زمینی
الهی خیر کاراتو ببینی
به خیر خوبیا خوش عاقبت شی
برای نیت خیری که داری
سعادتمند دنیا آخرت شی
بهشتی که میسازی توی دنیا
تو چشمای قیامت تا نداره
واسه اینه که مشکوکم به دستات
نگو که سر اعطینا نداره
نشون مادرت زهرا رو داری
تو رو از ریشه کوثر گرفتن
یقینا اولیات این افتخارو
یه روز از دست پیغمبر گرفتن
شبیه اشتیاق گریههامی
شبیه استغاثه تو صدامی
نذاشتی روی سختی رو ببینم
تو حکم قطعی هر چی بخوامی
واست بیچارهها فرقی ندارن
چه من باشم چه هر بیسایبونی
نمیدونم کجای این زمینی
تویی که تا قیامت بینشونی
لعیا محمدی، قزوین
شرکتکننده در چهارمین جشنواره وقف چشمه همیشه جاری